جدول جو
جدول جو

معنی تخم افشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

تخم افشاندن
(سِ تَ)
تخم ریختن. تخم انداختن. تخم در زمین افکندن
لغت نامه دهخدا
تخم افشاندن
تخم کاشتن زراعت کردن
تصویری از تخم افشاندن
تصویر تخم افشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تخم افشاندن
بذرافشاندن، بذر ریختن، تخم کاشتن، زراعت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ تُ دَ)
تخم افشاندن:
تو ازفشاندن تخم امید، دست مدار
که در کرم نکند اشک نوبهار امساک.
صائب.
رجوع به تخم افشاندن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ تَ)
رخت افکندن. رخت تکان دادن:
دلی دارم که چون رخت فنا بر محشر افشاند
غبار آرزو خیزد هم از دامان نسیانش.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ اَ)
تخم ریزی. تخم پاشی. کاشتن تخم نبات در زمین
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبسم افشاندن
تصویر تبسم افشاندن
لبخند افشان لبخند آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم افکندن
تصویر تخم افکندن
دانه ریختن برای زراعت زراعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بذرافشانی، بذرپاشی، بذرافکنی، تخم کاری، بذرکاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد